ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

ما شيرازيم

دوست جوني ها، ما بامداد پنجشنبه ساعت يك به سلامتي و ميمنت رسيديم شيراز. همه چي عاليه فقط وقت ندارم كه بيام وبلاگ رو به روز كنم. ممنونم از محبتهاتون. مامان ندا اگه تونستي مطلب بذار چون كلا درگيرم ... سرم خيلي شلوغههههههههه ...
20 خرداد 1391

روز پدر مبارك

تقدیم به همه پدرانم... (٥شنبه ٤/٣/٩١- باغ بابایی و تلاش بابا احسان برای گرفتن یه عکس قشنگ از من) پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها هنوزم اگه نگیری دستامو می افتم از پا . . . باباجونا، بابا احسان روز پدر مبارک! اینم تبریک مخصوص من، یاسمین زهرا، برای باباجونام: بابی، بابابابا و این تبریک ویژه هم برای بابا احسان: بابا، بابا   شب بودوماه واختر و شمع ومن وخیال                  خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود درعالم خیال به چشم آ...
14 خرداد 1391

تاب تاب عباااااااااااااااسی

الان 5- 6 روزه که تاب یاسمین رو وصل کردیم،از روزی که توی مشهد سوار تاب شده عاشق تاب بازی شده و تا حوصلش سر میره میگه تاب تاب!!!! همونطور که خاله هدی قبلا نوشته بود یاسمین زهرا عاشق ننی شدنه(ننو)ودوست داره توی پتو بذاریمش و تابش بدیم تا بخوابه اما خوشبختانه این چند روز از ننی کردن خبری نبود چون تاب جای ننی رو برای یاسمین گرفته وتا خوابش میاد میگه تاب تاب و ما هم از خدا خواسته میذاریمش توی تاب بعد از 10-15 دقیقه یاسمین لالا میکنه!!!  عاشق چهره خوشگلتم وقتی که در خواب نازی یاسمین 5 روزه در خواب و یاسمین زهرا در 379 روزگی بقیه عکسها در ادامه مطلب....   -این پست توسط مامان یاس...
10 خرداد 1391

داريم ميريم تهرون

اگه خدا بخواد و همه چي جور بشه، انشااله فردا عصر ٥شنبه 11/3/91 حركت ميكنيم به سمت تهران. همگي هستيم. من و بابايي و ماماني به همراه ياسمين اينا و محمد اينا. اين اولين سفر ياسمين زهرا و محمدكوچول به تهرانه. ضمن اينكه كلا اين اولين سفر محمد آقاست توي كل زندگيش... بريم ببينيم آخر مي تونيم اين سپهر كوچولوي عمه انسيه رو ببينيم يا نه. عمه هام و بچه هاشون تهرانن و البته دختر عمو فاطمه كه شنبه مياد.احتمالا تا اواسط هفته آينده هستيم و بر ميگرديم. (من كه هنوز مرخصي بهم ندادن) اگه خدا بخواد باهمت دوستان (مادر و پدر اين وروجكها) ميام و وبلاگ رو به روز ميكنم. يا حداقل پيامهاي دوستان رو ميخونم. دعا كنين شرايط فراهم شه و يه سر بريم جمكران و زيا...
10 خرداد 1391

هشت روز اول يكسالگي

واي كلي وقته نيومدم و مطلب ننوشتم. آخه چيكار كنم سرم خيلي شلوغه و مامان ياسمين هم نمي رسه بياد وبلاگ رو به روز كنه فقط هراز گاهي چندتا عكس ميذاره و ميره. بهرحال اين 13 روزه بعد از تولد گل دخمل خيلي اذيت شديم. خلاصه وقايع: پنجشنبه 28/2/91      يكسال و يك روزگي  (366) صبح راهي اصفهان شدن. قبلش يه سر اومدن بيمارستان پيش من كه ديدم دخمله داغه...از بغلم كه جداش كردم زد زير گريه و منم دلتنگ رفتنش و داغ بودن تنش...اين شروع تب كردناش بود... حدود 3 ظهر اصفهان رسيدن. مامان ندا:تا رسیدیم اصفهان یه کباب بناب زدیم تو رگ جاتون خالی خیلی خوشمزه بود وبعد از نهار توی خیابونا به دنبال هتل میگشتیم تا بالاخره هت...
9 خرداد 1391

واكسن يكسالگي

يكسال و سيزده روزگي (٣78) بالاخره بعد از هشت- نه روز تب و عوارض اون، كه طبق تشخيص مامان ندا، تب روزولا بوده (تب و دونه هاي قرمز بعد از اون) ياسمين زهرا خانم امروز سه شنبه 9/03/1391 در يكسال و سيزده روزگي واكسن زدن. آخرين اخبار رو بعدا براتون ميذارم درضمن اينكه ديروز دوشنبه  8/3/1391 آمار بازديد كنندگان وبلاگ ياسمين زهرا 140000 تايي شد و من اصلا نفهميدم. تشكر از اين همه دوستاي خوب ...
9 خرداد 1391